أبي حکیم الأردنی، امیر « دیوان اعلام » در دولت نام نهاد داعش، و دار و دسته اش، أبي صالح العراقي،طلحة ملا حسین و أبي بکر الغریب، جزء غلات تکفیری بودند که همچنان به همان بیانیۀ (۷ ) صفحه ای که پر از غلو و افراط بود، معتقد بودند و تکفیر را از اصل دین میدانستند.
در سال۱۳۹۶هـ ش در دولت نام نهاد داعش، مجلسی تأسیس شد به نام «المجلس العلمي» این مجلس بعد ازملغی شدن «مکتب البحوث والدراسات» تأسیس شده بود و ادارۀ المجلس العلمی هم توسط «أبي حفص الهمداني» بود. اما این مجلس هم دیری نپایید که توسط دولت نام نهاد ملغی شد و سرانش دست گیر و اعدام شدند!
منتها در زمان فعالیتش و قبل از ملغی شدندش، این مجلس، نام های برای خلیفه در رد «دیوان اعلام» نوشته بود و در آن نامه، دیوان اعلام راغالی دانسته و رد کرده بود.
و أبي حکیم الأردنی و دارو دسته اش، آن سلسلۀ علمی شش قسمتی که توسط أبو محمد المصري منتشر شده بود را عقیده مرجئه ای میدانست که بر دولت داعش سیطره یافته است!
و همین أبي حکیم الأردنی و دار و دستۀ غالی اش، أبي حفص الهمداني امیر المجلس العلمی، و ابو محمد المصري و ابو یعقو ب المقدسي و غیر ه را زندانی کرده و سپس به قتل رساندند!
در نقد شماره(۴) که در نامۀ «مجلس العلمی» آمده است، به تکفیر کردن علمایی مانند امام نووی و علامه ابن قدامه و حافظ الدنیا امیرالمؤمنین فی الحدیث ابن حجر(رحمهم الله تعالی علیهم اجمعین) توسط دیوان اعلام تصریح شده است .
نتیجه: اینکه دولت نام نهاد داعش دست غلات و خوارج افتاده بوده و ابوبکر بغدادی (علیه ماعلیه) نیز با غلات دیوا ن اعلام همراه است و یک ذره امیدی که به معتد ل ترهایی که مخالف با غلات دیوان اعلام وجود داشت، نیز دیگر با قی نمانده بود چراکه متاسفانه همۀ شان به دستور ابوبکر بغدادی وبا حمایت از دیوان اعلام، اعدام و کشته شدند و اکنون دولت نام نهاد داعش به دست امثال أبي حکیم الأردنی و دار و دسته اش افتاده است که تکفیر را از اصل دین میدانند و ائمه دین همچو امام نووی و علامه ابن قدامه وحافظ الدنیا ابن حجر (رحمهم الله تعالی علیهم اجمعین ) و دیگر علمای اهل سنّت را تکفیر میکنند و مشرک میدانند.
جالب اینکه در انتهای نا مۀ «المجلس العلمی» از ابو بکر بغدادی خواسته شده است که چون اعضای دیوان علمی، داعیان فتنه هستند، به اشد مجازات که قتل است برساند.اما برعکس ابوبکر بغدا دی اعضای «المجلس العلمی» و عقیدۀ آنان را اشتباه و عقیده مرجئه وداعیان فتنه میدانست نه اعضای دیوان اعلام را!
پس به جای اینکه اعضا ی دیوان اعلام را اعدام کند، در عوض آن، اعضای مجلس علمی را دست گیر کرده و آنان را اعدام کرد و به قتل رساند!
و به این شکل دوله به دست خوارج رسید.
ابو محمد الهاشمی در کتاب «کفو الأیادي عن بیعة البغدادي» ص 44-45 (به اختصار) میگوید:
«أما يكفيكم ما قتل من إخوانكم في سجون عبيد ديوان الظلم..؟ أنسيتم دم أبي المهندالتونسي وأبي مصعب الصحراوي وأبي جعفر الخطاب.. ولقدحدثني والله من نجی من سجون ديوان الظلم أنه قد قتل في سجن زبانية الأمن على يد الجبار الطاغية أبي لقمان (أبي أيوب الرقي) [ هذا الطاغية المجرم لو تحدث المرء عن جرائمه لبلغت مجلدا أو أزيد، وهو الذي كان يقول عن نفسه إنه يريد أن يكون “سيف الخليفة ” فسلطه ابن عواد على رقاب المجاهدين تعذيبا وتنكيلا، ولقد حدثني بعض منعذبهم هو بنفسه بأمور يقف شعر الجسد من قبحها ونكرانها.!! فكان حال ه كحال الشقي أبي مسلم الخراسانيالذي قتل لأجل ملك بني العباس 400 ألف مسلم ثم قتلوه قتلة الكلب! فأسأل الله أن يسلط على هذا اللعين ما نزل من السماء وما صعد من الأرض وأن يذله في الدنيا والآخرة. .] ومن بعده من أمراء الديوان نحو من ۷۰۰ أخ أو أزيد من تونس وبقية المغرب الإسلامي..؟! ولا يقولن قائل أحمق إن بعض من ذكرتهم قدموا بالغلو ! فوالله ما قتلهم ابن عواد لأجل غلو ولا جفو، وما قتلهم إلا سياسة لملكه ومداراة لعرشه -عجل الله زواله ومحقه» . «کفو الأیادي عن بیعة البغدادي» صص 44-45.
ترجمه: «آیا کشته شدن برادران تان در زندانهای بندگان دیوان الظلم [ کنایه از دیوان الأمن] برایتان کافی نیست؟ آیا خون أبي المهند التونسی و أبي مصعب الصحراوی و أبي جعفر الخطاب را فراموش کردید؟ و به خدا قسم یکی از کسانی که از دست زندانهای دیوان الظلم نجات پیدا کرده به من گفت که در زندان نوچه های امنی توسط جبّاری طاغی به نام أبي لقمان (أبي أیوب الرقي) [ اگر کسی بخواهد دربارۀ جرایم این طاغی مجرم صحبت کند یک مجلد یا بیشتر خواهد شد! و اوهمان کسی است که دربارۀ خودش میگوید که میخواهد شمشیر خلیفه باشد! به این شکل ابن عواداو را بر گردن مجاهدین مسلط گرده اند تا آنها را شکنجه و عذاب بدهد. و بعضی از کسانی که توسط این شخص شکنجه شده اند به من گفته اند که این شخص شکنجه هایی انجام میدهد که از زشتی وقباحتش موی بدن سیخ میشود! و حالش همانند حال أبي مسلم الخراسانی بدبخت است که بخاطرحکومت بنی العباس 400 هزار مسلمان را کشت، و بعدا همانند سگ خودش را کشتند! از خدا میخواهم که آنچه از آسمان نازل میشود و آنچه از ز مین بالا میرود، را بر این شخص ملعون مسلط گرداند و اینکه در دنیا و آخرت ذلیلش گرداند. ] و دیگر امیران این دیوان،حدود 700 برادر یا بیشتر از تونس و مغرب اسلامی کشته شدند و احمقی نگوید که بعضی از اینهایی که اسماء ایشان ذکر شده، متهم به غلو هستند! [اشاره به ابو جعفر الحطاب] بخدا قسم ابن عواد آنها را بخاطر غلو یا جفو نکشته، بلکه آنها راجزبخاطر سیاست حکومتش و حفاظت از سلطنتش نکشته است، از الله میخواهم زوال و از بین بردنش را نزدیک گرداند» .
اعمال بغدادی از این حد گذشته بود که بخواهی دربارۀ جنایات و جرایم او در حق کسانیکه به او بیعت نداده اند صحبت کنی، و بیشتر و عیانتر ازآن است که نیازی به توضیح داشته باشد، بلکه اینجا دربارۀ ظلم و جرایم این طاغی سرکش در حق پیروان و مبایعان خودش صحبت میکنیم تا حدی که نسبت به موافقانش نیز هیچ رحمیَ ندارد.
چنانکه ابومحمد الحسینی الهاشمی نویسندۀ کتاب «کفُّوا الأیَاديَ عَن بَیعَة البَغدَادي» در صفحه 33 به بعد اسامی تعدادی از علمایی که توسط ابن عواد و حزبش کشته شده اند، مانند أبو محمد المصري، أبي حفص الهمداني الیماني، أبا محمد الحجازي، أبي یعقوب المقدسي، أبي مصعب الصحراوي و أبي أسامة الغریب را ذکر میکند و قاتلان شانرا مشرکو الطاعة و عبادت کنندگان «دیوان الأمن» دانسته و آن را دیوان ظلم و خوف نامیده است.
و در صفحه 37 میگوید: «ها هم مشركو الطاعة من عبيد ديوان الأمن بل الظلم والخوف ممن كان –بعضهم- جنودا أوفياء لبشار وصدام يلعبون بكم،ويتمندلون بشيوخكم وسادتكم. »…
ترجمه: «اینها مشرکان طاعت و عبادت کنندگان دیوان الأمن هستند، بلکه دیوان ظلم و خوف است که بعضی از آنها سربازان وفادار به بشار و صدام هستند که با شماهابازی میکنند و شیوخ و بزرگان شما را از بین میبرند».
سپس دربارۀ جنایتها و شکنجه های وحشتناکی که در زندان های بغدادی(علیه ماعلیه) رخ میداد صحبت میکند و درخطاب به مجاهدان و مهاجران تونسی که حاکم آنجا زین العابدین بن علی را خلع کرده اند میگوید چرا شما در برابر شین زین العابدین بن علی طاغوت تونس ایستادید اما در برابر شین الظالمین ابن عواد نمی ایستید. زین وشین متضاد همدیگر و به معنای زیبایی و عیب هستند. سپس میگوید: «فما الذي يسكن نار قلوب أمهات بعض المهاجرين من تونس اللواتي اتصلن يسألن عن أبنائهن فيأتيهن الجواب: قد قتلتهم الدولة للغلو..!! فلعنك الله يا ابن عواد لقد كان شين العابدين بن علي طاغوت تونس أرحم بهؤلاء المهاجرين وقلوب أمهاتهم منكوأحن عليهم، فوالله إن سجون تونس – وقد حدثني من دخلها من اخوا ني – لهي أرحم من سجون الأمنيين الجلاولة الذين سلطتهم كالكلاب المسعورة على خيرة عباد الله المهاجرين ولقد زارني يوما في بيتي في الرقة أحد فضلاء اخواننا المهاجرين ممن جاهد في أفغانستان والعراق قديما وابتلي بالأسر في سجون آل سلول فقال لي بعين تبرق حزنا : والله لقد سجنت عند آل سلول عشر سنين ما خشيت يوما واحدا على نفسي من القتل، وأنا اليوم أسير في شوارع الرقة لا أدري في أي ساعة يقتلني زبانية ابن عواد! أفهذه خلافة على منهاج النبوة..!! كذبتم ورب الكعبة، بل لعلكم لو قلتم على منهاج ابليس لصاح ابليس في الخافقين يتبرأمن جرائمكم».
ترجمه: «چه چیزی آتش قلب مادران بعضی از مهاجران تونسی را آرام میکند وقتیکه دربارۀ فرزندانشان سوال کردند و اینگونه جواب شنیدند که دوله آنها را بخاطر غلو کشته است!! خدا لعنتت کند ای ابن عواد چراکه شین العابدین بن علی طاغوت تونس نسبت به آن مهاجران و قلب مادران شان از تو مهربان تر بود. بخدا قسم زندا نهای تونس-چنانکه بعضی از برادرانم که در آنجا زندانی بودند برایم تعریف کرده اند- به نسبت زندا نهای سربازان امنیات، با رحم و مشفق تر هستند، سربازانی که آنها را همانند سگان درنده بر بهترین بندگان مهاجر خدا مسلط گردانده ای.
یک روز در خانه ام در رقه یکی از برادران بزرگوار مهاجر به دیدن من آمد که در قدیم درافغانستان وعراق جهاد کرده بود و در زندانهای آل سلول زندانی شده بود باچشمانی پر از اشک به من گفت: بخدا قسم ده سال در آل سلو ل زندانی بودم اما یک روز هم ترس اینکه کشته شوم را نداشتم،اما امروز من در جاده های رقه اسیر شده ام و نمیدانم در چه لحظه ای نوچه های ابن عواد من رامیکشند!
آیا این است خلافت بر منهاج نبوت!! قسم به رب کعبه که دروغ میگویید. حتی اگرمیگفتید برمنهاج ابلیس هم هستید،ابلیس هم فریاد میکشید و از جرائم شما اعلام برائت میکرد ».
ابو محمد الهاشمی نویسندۀ کتاب «کفُّوا الأَیَا ديَ عَن بَیعَة البَغدَادي» شهادت میدهدکه ابوبکر القحطانی قصد کشتن بغدادی و دار و دسته اش را داشت. به این خاطر که بغدادی همۀ علما و طلّاب علمی که او را نصیحت میکردند وباغلوها وانحرافات عقیدتی او مخالفت میکردند ایشانرا بصورت دَیکتاتورانه به قتل میرسانید.
ابومحمد الهاشمی در کتاب «کفُّوا الأیَاديَ عَن بَیعَة البَغدَادي» در صفحه 49-50میگوید: «ولقد حدثني الشيخ الصالح الشهيد فيما أحسبه،الأخ الرفيق الذی تصدع لخبره بنياني بل والله لقد انهد بمقتله كياني أبو بكر عمر القحطاني بعد خروجه من آخر اجتماع اجتمع به مع ابن عواد، وكان ذلك في آخر أ يام رمضان بعد مقتل الشيخ تركي البنعلي أبي همام تقبله الله،وكان اجتماعهم يحضره العبد الخاسر شيبة السوء عبد الناصر والقن الهالك أبو حفص مولى الوداعين الدواسر وباني سجون الرافضة أبو ليد العراقي اسماعيل العيثاوی والناعق الرسمي أبو الحسن الكذاب [ هذا الكذاب اغتر به اخوة كثر، ولا دين له إلا ما يرضي ولي نعمته ابن عواد، وقد حدثني أخونا الشيخ أبوبكر القحطاني أنه لم يعترض على القن أبي حفص و العبد الخاسر شيبة السوء عبد الناصر حين كفَّرا الشيخ أبا همام نقبله الله، وآخر ما بلغنا عن بعض اخواننا الإعلاميين أنه يتبرأ من السلسلة المنهجية التي أعدها المشايخالفضلاء أبو يعقوب وأبو محمد وأبو مسلم المصريين نقبلهم الله أجمعين، ولا تزيدنا هذه البراءة منه إلا بصيرةبحال وحال من ولاه ناعقا باسم المجاهدين، وما كنت يا “حسان” إلا منشدا سفيها فاختاروك متحدثا لأمر تعلمه لن يغني عنك بين يدي ربك.] قال القحطاني نقبله الله: بت تلك الليلة معهم في بيت واحد، وحدثتني نفسي أن أعمل بنصيحتك يا أبا محمد وهممت أن آخذ سلاحي فأقتلهم جميعا في ليلة واحدة،لكني ترددت والله المستعان.فهذا شيخكم وقرة عيونكم كان يعزم على ذلك حتى لقي الله، والله على ما أقول شهيدوسنجتمع بين يدی الله ونُسأل عما ندعيه ».
ترجمه: «شیخ صالح شهید و برادر و ر فیقم ابوبکر عمر القحطانی که بخدا قسم از شنیدن خبر کشته شدنش و یران شدم، بعد از بیرون آمدنش از آخرین جلسه اش که با ابن عواد داشت که روزهای آخر رمضان و بعد از کشته شدن شیخ تر کی البنعلی ابوهمام تقبله الله بود و در آن جلسه شان،آن خسارت مند بدبخت عبد الناصر، و آن نوکر هالک ابوحفص، و بانی زندانهای رافضه ابو ولید العراقی اسماعیل العیثاوی و ناعق[ کلاغ قارقار کننده] رسمی ابو الحسن کذاب نیز حضور داشتند [بسیاری از برادران، فریب این کذّاب را خوردند، او دینش آنچه است که ولی نعمتش ابن عواد به آن راضی باشد! برادرمان شیخ ابوبکر القحطانی به من گفت که او اعتراضی به ابو حفص نوکر و آن بنده خسار ت مند بدبخت عبدالناصر نکرد هنگامی که این دو،شیخ ابو همام تقبله الله را تکفیرکردند. و آخرین چیزی که از بعضی از برادران اعلامی به ما رسیده این است که او از سلسلۀ منهجیکه مشایخ فاضل: ابو یعقوب و ابو محمد مصر ی و ابو مسلم مصری تقبلهم الله آماده کرده بودند برائت کرده است! اینکه این شخص از این سلسله برائت کرده است جز به بصیرت ما به حال او و حال کسی که او را به اسم مجاهدین ناعق ]کنایه از ناطق[ قرار داده است نمی افزاید وای حسان ،تو جز آواز خوان نادانی بیش نیستی و تو را به عنوان سخنگو برای کاری انتخاب کردند که میدانی نزد پروردگارت چیزی از تو دوا ن میکند ]ابوبکر القحطانی تقبله الله بعد ازبیرون آمدن از آن جلسه به من گفت امشب در یک اتاق با آنها بودم و با خودم گفتم که به نصیحت تو ای ابو محمد عمل کنم و خواستم که سلاحم را بردارم و همه شان را در یک شب بکشم منتها تردید کردم.
نگاه کنید این شیخ تان و نور چشمتان است که میخواست آنها را بکشد تا اینکه خود ش به لقای خداوند پیوست و خداوند بر آنچه میگویم شاهد است و به زودی نزدخداوند جمع خواهیم شد و از آنچه ادعا کردم سوال خواهم شد.»
پایان
و من الله التوفیق